نام ایرانی|پسر|حرف ا
- توضیحات
- دسته: اسامی اصیل ایرانی | حرف الف
- بازدید: 1185
-
نام پسر ایرانی (غیر فارسی) که با حرف الف شروع می شود:
ردیف | اسم ایرانی | ریشه نام | معنی اسم |
1 | ائلمان | ترکی | مانند مردم، مثل عام |
2 | ائیریا | اوستایی، پهلوی، فارسی | ایرج، خوش چهره و زیبا مانند آفتاب |
3 | اباذر | عربی | = ابوذر، نام یکی از صحابه پیامبر (ص) |
4 | ابتهاج | عربی | شادمانی، خوشی |
5 | ابتهاش | عربی | ابتهاج |
6 | ابرارها | حبشی | پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام، نام یکی از پیامبران بزرگ ملقب به خلیل الله، نام سوره ای در قرآن کریم، نام پسران |
7 | ابراهیم | عبری | پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام، نام یکی از پیامبران بزرگ ملقب به خلیل الله، نام سوره ای در قرآن کریم، نام پسرانه |
8 | ابوالحسن | عربی | پدر حسن، کنیه علی (ع)، نیز کنیه طاووس |
9 | ابوالحسین | عربی | پدر حسین، کنیه آهو |
10 | ابوالعباس | عربی | پدر عباس، کنیه شیر (حیوان درنده) |
11 | ابوالعلا | عربی | پدر علا کنیه پرستو |
12 | ابوالفتح | عربی | پدر فتح |
13 | ابوالفرج | عربی | پدر فرج، کنیه غذایی مرکب از برنج و گوشت و شکر |
14 | ابوالفضل | عربی | خداوند و صاحب هنر، کنیه دینار، لقب چهارمین فرزند علی(ع) |
15 | ابوالقاسم | عربی | پدر قاسم، کنیه پیامبر(ص) |
16 | ابوبکر | عربی | نام خلیفه اول و جانشین پیامبر (ص) و پدر عایشه همسر پیامبر (ص) |
17 | ابوذر | عربی | ابوذر، نام یکی از صحابه محمد رسول خدا (ص) |
18 | ابوریحان | عربی | نام ریاضیدان و فیلسوف ایرانی در قرن چهارم و پنجم، ابوریحان بیرونی |
19 | ابوطالب | عربی | نام عموی پیامبر (ص) و پدر علی (ع) |
20 | ابوعزیز | عربی | پدر عزیز |
21 | ابومسلم | عربی | نام رهبر سیاه جامگان که دولت بنی امیه را سرنگون کرد و بنی عباس را به قدرت رساند. |
22 | اتبک | نام ترکی | در دوره قاجار لقبی که به وزیران داده می شد، لقب هر یک از پادشاهان مستقل که حکومت محلی داشتند. |
23 | اترین | اوستایی، پهلوی | آترینا، آذرین، نام پسر اوپَدرَم که به نوشته سنگ نوشته بیستون در زمان داریوش پادشاه هخامنشی در خوزستان یاغی شد و خود را پادشاه خوزستان خواند. |
24 | اثیر | عربی | شریف، کریم |
25 | اثیرالدین | عربی | شریف و کریم در دین، نام قصیده سرایی معروف در قرن ششم، اثیرالدین اخسیکتی |
26 | احتشام | عربی | شکوه و شوکت داشتن، بزرگ شدن، دارای خدم و حشم فراوان بودن |
27 | احد | عربی | یگانه، یکتا، از نامهای خداوند |
28 | احسان الله | عربی | نیکی خداوند |
29 | احمد | عربی | بسیار ستوده، یکی از نامهای پیامبر (ص) |
30 | احیا | عربی | زندگان، نامی برای شبهای نوزدهم، بیست و یکم و بیست وسوم ماه رمضان، در اصل احیاء |
31 | اختای | ترکی | همانند نیزه، تیز |
32 | اختیارالدین | عربی | آن که دین او را انتخاب کرده است. |
33 | ادریس | عربی | درس خوانده ، پیامبری که نام او دو بار در قرآن آمده و طبق روایات حیات جاودانه یافته است، او را مخترع لباس و قلم می دانند. |
34 | ادهم | عربی | سیاه، تیره گون، نام پدر ابراهیم ادهم که پادشاهی بلخ را رها کرده و زاهد شد. |
35 | ادیب | عربی | سخن دان، سخن شناس، معلم، مربی |
36 | ارباب | عربی | پادشاه کارفرما رئیس نام پسر فارسی |
37 | اربیل | کردی | بسیار خوب (نگارش کردی : هةولێر) |
38 | ارتگین | ترکی | همسر دلاور |
39 | ارتیان | عربی | منسوب به آتش، آتشکده، برافروخته مثل آتش |
40 | ارجاسب | اوستایی، پهلوی | ارجاسپ، دارنده اسب با ارزش، از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه توران و چین در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی |
41 | ارجاسپ | اوستایی، پهلوی | دارنده اسب با ارزش، از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه توران و چین در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی |
42 | اردشام | ارمنی | پسر ارتاسس دوم و برادر تیگران اول از سلسله اشکانیان ارمنستان |
43 | اردشیر | اوستایی، پهلوی | آن که حکومت مقدس دارد، شهریاری و پادشاهی مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام مؤسس سلسله ساسانی، فرزند ساسان |
44 | اردلان | کردی | نام طایفه ای از ایلات کرد ایران |
45 | ارسطو | یونانی | ارسطاطالیس، ارسطوطالیس حکیم نامدار یونانی و شاگرد افلاطون، او معلم اسکندر مقدونی بود، به او لقب معلم اول را داده بودند |
46 | ارسلان | ترکی | شیر، نام پسر مسعودغزنوی |
47 | ارسمان | ترکی | نام پهلوانی در کتاب سیرت جلال الدین |
48 | ارسن | اوستایی، پهلوی | به فتح الف و سین ، مجلس ، بزم ، انجمن ، مجمع |
49 | ارشا | اوستایی، پهلوی | مرد مقدس |
50 | ارشاد | عربی | راهنمایی، هدایت |
51 | ارشک | پارتی | اشک ، نام مؤسس سلسله اشکانی |
52 | ارشیا | آرامی | تخت پادشاهی، هزوارش و هم ریشه با "عرش" عربی است. |
53 | ارغان | ترکی | نام حاجب سلطان محمود غزنوی |
54 | ارغش | ترکی | تاجر یا تجار سیار، از امرای ملکشاه سلجوقی |
55 | ارغون | ترکی | یکی از سلاطین مغول |
56 | ارفع | عربی | رفیع تر، بلندتر، ارجمندتر |
57 | ارکان | عربی | رکنها ، مبنا ها ، پایه ها ، کنایه از بزرگان و کارگزاران حکومت |
58 | ارکین | ترکی | آزاد |
59 | ارم | عبری | نام پسر سام بن نوح و پدر عاد، باغ عاد یا شهری که شداد پسر عاد بنا کرد. |
60 | ارمیا | عبری | بزرگ داشته شده؛ نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل |
61 | ارمیس | یونانی | هرمس |
62 | ارناک | اوستایی، پهلوی | رزمجو |
63 | ارواد | اوستایی، پهلوی | نیرومند |
64 | اریا | فارسی، اوستایی، پهلوی | در زبان کلدانی به معنی برج اسد، درخت آمله که دارای میوه هایی ترش و کوچک مانند آلو است. |
65 | اسامه | عربی | شیر، اسد |
66 | اسپندیاد | اوستایی، پهلوی | اسفندیار،آفریده مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسپ شاه ایران و کتایون دختر قیصر روم |
67 | اسحاق | عبری | خندان، نام پسر ابراهیم(ع) و ساره |
68 | اسحق | عبری | اسحاق،خندان، نام پسر ابراهیم(ع) و ساره |
69 | اسد | عربی | شیر، نام برج پنجم از برجهای دوازده گانه، برابر با مرداد |
70 | اسدالدین | عربی | آن که در دفاع از دین مانند شیر شجاع است |
71 | اسدالله | عربی | شیر خدا ، از القاب علی (ع) |
72 | اسرافیل | عبری | درخشیدن مانند آتش، نام یکی از چهار فرشته مقرب و مأمور دمیدن صور و برانگیختن مردگان در روز رستاخیز |
73 | اسعد | عربی | نیکبخت تر، خوشبخت تر |
74 | اسفار | عربی | معرب اسوار از نامهای تاریخی |
75 | اسفندیار | اوستایی، پهلوی | آفریده مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسپ شاه ایران و کتایون دختر قیصر روم |
76 | اسکندر | یونانی | یاری کننده مرد، نام پادشاه معروف یونان بنا به روایت شاهنامه فرزند داراب پسر بهمن و ناهید دختر فیلقوس قیصر روم |
77 | اسلام | عربی | دین پیروان محمد(ص) |
78 | اسماعیل | عبری | آن که خدا او را شنید، نام پسر ابراهیم(ع) و هاجر |
79 | اسمعیل | عبری | اسماعیل، آن که خدا او را شنید، نام پسر ابراهیم(ع) و هاجر |
80 | اشراق | عربی | تابش، درخشش، فلسفه ای که منشأ ان فلسفه افلاطون و حکمت نو افلاطونی است، مروج این حکمت در اسلام و ایران شیخ شهاب الدین سهره وردی است. |
81 | اشرس | عربی | مرد دلاور، دلیر، نام یکی از صحابه پیامبر(ص) |
82 | اشرف الدین | عربی | شریف تر در دین |
83 | اشعیا | عربی | نجات یهوه، نام یکی از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل |
84 | اشیر | عبری | خوشحال، نام پسر یعقوب(ع) |
85 | اصغر | عربی | کوچک تر |
86 | اصلان | ترکی | شیر |
87 | اصیل الدین | عربی | دارای اصالت در دین، نام پسر خواجه نصیرالدین طوسی |
88 | اعتبارعلی | عربی | آن که ارزش و اعتبار از علی(ع) یافته است |
89 | اعلا | عربی | برگزیده، برتر |
90 | اعلی | عربی | برتر، بالاتر ، بلندتر، برگزیده از هر چیزی ، نامی از نامهای خداوند ، نام سوره هشتاد و هفتم قرآن |
91 | افتخارالدین | عربی | موجب افتخار دین |
92 | افراسیاب | اوستایی، پهلوی | به هراس افکننده، از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه تورانی، پسر پشنگ و نبیره تور پسر فریدون پادشاه پیشدادی |
93 | افشار | کردی | نام ناحیةایی در کردستان(نگارش کردی : هةوشار) |
94 | افضل | عربی | برترین، بالاترین |
95 | افضل الدین | عربی | برترین در دین |
96 | افلاطون | یونانی | نام فیلسوف یونانی وپیرو سقراط و مؤسس فلسفه آکادمی |
97 | اقبال علی | عربی | آن که بخت و اقبال از علی(ع) یافته است |
98 | اکبر | عربی | بزرگ تر |
99 | اکتای | مغولی | نام سومین پسر و جانشین چنگیز خان |
100 | اکدش | ترکی | دورگه، معشوق، محبوب |
101 | البتگین | ترکی | نام جد محمود پادشاه غزنوی |
102 | البرز | اوستایی، پهلوی | مرکب از کوه +بلند نام رشته کوهای شمالی ایران که سرتاسر شمال ایران از مغرب به مشرق کشیده شده است. |
103 | الچین | فارسی، ترکی | ال (ترکی) + چین(فارسی)، ایلچین ، برگزیده ایل |
104 | الدنیز | ترکی | اقیانوس |
105 | الشن | ترکی | شادی بخش ایل ،مایه شادی طایفه، حاکم ، رهبر ، حکمران یک منطقه |
106 | الله داد | فارسی، عربی | الله (عربی) + داد (فارسی) داده خداوند |
107 | اللهیار | فارسی، عربی | الله (عربی) + یار (فارسی) آن که خداوند یار ویاور اوست |
108 | الوند | اوستایی، پهلوی | اروند ، دارای تندی و تیزی، نام کوهی در جنوب همدان |
109 | الیا | عبری | الیاس، خدای من یهوه است، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل و در اسلام یکی از چهار پیامبر جاویدان |
110 | الیاد | فارسی، ترکی | ال (ترکی) + یاد (فارسی)، ایلیاد به یاد ایل |
111 | الیاد | یونانی | نام منظومه ای منسوب به هومر |
112 | الیار | فارسی، ترکی | ال (ترکی) + یار (فارسی)، ایلیار یار ایل |
113 | الیاس | عبری | خدای من یهوه است، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل و در اسلام یکی از چهار پیامبر جاویدان |
114 | امام قلی | عربی، ترکی | امام(عربی) + قلی(ترکی) ، غلام امام ، نام پسر کوچک تر نادر شاه افشار |
115 | امان | ترکی | ایمنی، آرامش |
116 | امان الله | ترکی | آن که در پناه و لطف وعنایت خداوند است. نام پسر ایرانی |
117 | امیر | عربی | پادشاه، حاکم ، به صورت پیشوند در ابتدای بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند امیربانو، امیر پویا، و امیرحسین |
118 | امیر علی | عربی | کسی که سرورش حضرت علی است. |
119 | امیرپارسا | فارسی، عربی | مرکب از امیر و پارسا ، حاکم خداترس |
120 | امیرحسین | عربی | مرکب از دو اسم امیر و حسین،کسی که حسین علیه السلام امیر و حاکم اوست. |
121 | امیرطاها | عربی | مرکب از دو اسم امیر به معنی آقا و سروز و طاها که نام یکی از سوره های قرآن است ،برخی تفاسیر این سوره را منسوب به اهل بیت علیه السلام می دانند. |
122 | امیرعباس | عربی | مرکب از دو اسم امیربه معنای حاکم و سلطان و عباس به معنای شیر درنده |
123 | امیرعلی | عربی | مرکب از امیر(پادشاه)+علی(بالا رفتن و صعود کردن) |
124 | امیرکسری | فارسی، عربی | مرکب از امیر(عربی) به معنای حاکم و فرمانروا + کسری(فارسی) به معنای خسرو و پادشاه است. |
125 | امیرمحمد | عربی | کسی که حضرت محمد صلی الله علیه وآله حاکم و سرور اوست |
126 | امیرمهدی | عربی | ترکیب نامهای امیر و مهدی ، کسی که حضرت صاحب الزمان سرور و فرمانده اوست |
127 | امیرنظام | عربی | مرکب از امیر( پادشاه) + نظام (مجموعه سپاهیان یک کشور، ارتش) ، در دوره قاجار، عنوان و سمت فرمانده کل قوای نظامی |
128 | امین | عربی | مورد اطمینان، درستکار ، لقب پیامبر(ص) ، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند محمد امین، امین عباس، و امین همایون |
129 | امین الدین | عربی | آن که در دین امین و درستکار است |
130 | امین الله | عربی | مورد اعتماد خداوند |
131 | انوشتکین | فارسی، عربی | انوش(فارسی) + تکین(ترکی)،پهلوان جاودانی، از نامهای تاریخی |
132 | اوات | کردی | آرزو |
133 | اوحد | عربی | یگانه، بی همتا |
134 | اوحدالدین | عربی | آن که در دین یگانه و بی همتاست ، نام عارف مشهور قرن هفتم |
135 | اوریا | عبری | شعله خداوند ، نام مردی یهودی در زمان داوود(ع) که از فرماندهان سپاه بود. |
136 | اوستا | اوستایی، پهلوی | نام کتاب مقدس زرتشتیان |
137 | اوکتای | مغولی | اکتای |
138 | اویس | عربی | گرگ کوچک، شخصی پارسا که از تابعین بوده است. |
139 | اوین | ترکی | برخیز، به ضم ی |
140 | ایاز | ترکی | نام غلام محبوب سلطان محمود غزنوی نام پسر ایرانی |
141 | ایبک | ترکی | ماه بزرگ، یا آن که ماه او را بزرگ ساخته است. |
142 | ایتکین | ترکی | آیتکین،غلام ماه |
143 | ایثار | عربی | از خود گذشتگی، فداکاری |
144 | ایدین | ترکی | آیدین ،شفاف و روشن ، درخشنده مانند ماه |
145 | ایزد | اوستایی، پهلوی | در فرهنگ ایران باستان، هر یک از فرشتگانی که اهمیت آنها پس از امشاسپندان است، خداوند |
146 | ایشا | عبری | نام پدر داوود (ع) |
147 | ایلدرم | ترکی | ایلدیریم، تندر، آذرخش، رعد وبرق |
148 | ایلدیریم | ترکی | = ایلدرم، تندر، آذرخش، رعد وبرق |
149 | ایلکین | ترکی | اولین، نسختین ، جلوتر از همه |
150 | ایلگار | سریانی | خداوندگار، قدرتمند ، مرکب از ایل به معنای خداوند یا هر موجود صاحب قدرت + پسوندافاده فاعلیت(گار) |
151 | ایلماز | ترکی | پایدار ، جاویدان ، ماندگار، کسی که در محدوده زمان نمی گنجد |
152 | ایلیا | عبری | خدای خدایان ، تغییر یافته نام الیاس یکی از چهار پیامبرجاویدان |
153 | ایلیا | سریانی | راستگوی بزرگ، نام حضرت علی (ع) در تورات |
154 | ایلیاس | عبری | الیاس |
155 | ایمان | عربی | اعتقاد به وجود خداوند وحقیقت رسولان و دین ، یقین داشتن به درستی اندیشه یا امری |
156 | ایوب | عبری |
آن که به خدا رجوع می کند ، نام یکی از پیامبران که خداوند او را به بلاهای فراوان دجار کرد و سپس او را عافیت بخشید و به همین دلیل به صبر وشکیبایی شهرت دارد. |
نظرات (2)